خالق فرصت ها

به نقل از برایان تریسی /

برایان تریسی میگوید تفاوت اصلی بین افراد موفق وافراد ناموفق این است که افراد موفق اقدام میکنند آنهاکارشان را آغازمیکنندوچیزی راکه میخواهندانجام می دهندافراد ناموفق نیز همین ایده هاواطلاعات رادارنداما همیشه بهانه ای برای شروع نکردن دارند این احتمالا قدرتمندترین نقل قول از برایان تریسی است که تاکنون شنیده ایدبیشتر افراد بااین تفکرکه یک روزی راشروع خواهند کردهمیشه کارشان را به تعویغ می اندازنداما واقعیت این است که یک روزی دروغ بزرگی است که مابه خودمان میگوییم در نتیجه اولویت هایتان را شناسایی کنیدبدانید که دراین ماه واین سال میخواهید به چیزی دست پیداکنید وسپس تمام تلاشتان رابرای دستیابی به اهداف خود به کار بگیرید

ازدیدگاه تراشه الکترونیک آبتین سخنان فرد بزرگی همچون برایان تریسی کاملا شباهت دارد به داستان /

جوانی که به تازگی میخواهد واردبازار کارشود اما ترس ازدست دادن و شکست اوراهمانند تکه ای ازیخ که تنها باوجود گرما میتواند به حرکت درآیدوجاری شود تبدیل کرده است جوانی که روزانه باتمام وجود طعم موفقیت را میچشد واحساس قدرت میکنداما تنها لحظه ای بعد به دلیل مشکلاتی مانند مساعل مالی نبود شرایط وداشتن ذهنی آشوبگر طعم موفقیت را ازاوگرفته وتلخی نگرانی وترس ازنابودی جایگزین اوشده اماچاره چه بود باید ازجایی شروع میکرد تاحداقل خودش رامحک کندوتجربیات اولیه را به دست اورد برای جلو رفتن باید قدم برمیداشت وحرکت میکردو به حرکت ادامه میداد تا رویای خود را به حقیقت درآورد اما هربارمیخواست تصمیم بگیرد کابوس غیرممکن بودن ونبود زمان مناسب برای انجام این کاربه سراغ او می آمد و اورا ازحرکت کردن وامیداشت تقریبا دغدغه ی تمام روزهای عمر اوچیزی جز به حقیقت درآوردن رویایش نبود رویایی که جوان هیچ گونه نمیتوانست اورا فراموش کند اهمیت این هدف آنقدر بودک لحظه ای فکرنرسیدن به او بی معنایی زندگی را برایش ثابت میکرد ولی تمام تلاشی که میتوانست برای به حقیقت درآوردن رویایش بکند برخواستن چند دقیقه ای باخودبگو مگو کردن ودوباره نشستن بودرویای جوان رویایی بود که او هیچ گونه نمی توانست از اودست بردارد وقسمت مهم وشکرگزارش همین بودتنهاچیزی که جوان را به نا امیدی دعوت نمیکردو باعث تحریک پذیری او میشد اشتیاق عجیب اوبود اشتیاقی که تکه های ناامید شده وبه خواب رفته ی درون آن را به هم متصل میکرد واورا همانند کوهی عظیم در برابر سیل آبی کوچک قرار میداد وقتی که گمان میکرد به آنچه که میخواسته رسیده آنقدر خوشحال میشد که حتی یک بار نزدیک بود جان خود را ازدست بدهد ساعت حوالی ۵بعداز ظهر بوداواخر ماهی که تابستان آخرین شدت گرمای خود را به او سپرده بود جوان درمسیرخانه بود درعالم خود پرسه میزد که به یک بار سکویی رادید که جمعیته زیادی درانتظار دیدن جوان بر روی آن سکو هستند همه جا تاریک بود تعدادی ازعوامل کنار جوان در پشت صحنه بودند پاپیونش راتنظیم میکردند دیگری اسپری براق کننده مو در دست داشت ونفر سوم فردی خوش قد وبالا در روبه روی او بود که درس تمرکز واعتماد به نفس بر عهده ی اوبود پرده ها به آرامی کنار میرفت وقتش رسیده بود صدای هواداران دیواره های سالن را به لرزه در آورده بودو مشتاق دیدار جوان بودند.ترسیده بود بدنش یخ کرده بود اما عرق میکرد آنقدر خوشحال بود که صدای تالاپ تلوپ قلبش به گوش اطرافیان هم میرسید قدم اول را با تردیده به جلورفتن برداشت زمزه تمام افراد سالن اسم او شده بودوسروصدایشان بیشتروبیشتر میشدهول شده بود اما باید میرفت اوباتمام وجود منتظره همچین روز وچنین لحظه ای بود هنوز قدم دوم را بر نداشته بود که صدای بوق اتوبوس وکشیده شدن لاستیک ها پرده ی گوش جوان را به لرزه درآورد چشم باز کردو دید در نیم متری او اتوبوسی پا بر پدال ترمز گذاشته و لاستیک هایش همچنان دود میکنند با اینکه سرعته کمی داشت اما از وسط اتوبان سر درآورده بود تعداد ماشین ها در آن ساعت به قدری بود که حتی قسمته کوچکی از آسفالت هم دیده نمیشد از هر ماشینی سری بیرون آمده بوده واز هر سری صدایی در می آمد شدت بالا بودن وتنوع بوق ماشین ها به همراه جیغ وداد مردم ملودی رنج آورو گوش خراشی را به وجود آورده بود هرطور شده بود خود را به گوشه ای از خیابان کشاند موتور راخاموش کرد وپیاده شدچند ثانیه ای نشست می‌توان گفت تمام اعضای بدنش به لرزه در آمده بودو با سکته‌ قلبی فاصله زیادی نداشت خودراسرزنش میکرد آخه چرا من ازاین رویای لعنتی دست بر دار نیستم،آخه تا کی باید تصور کنم، تاکی باید خیال کنم..در همان لحظه ای که حال جوان خیلی خراب بودکسی درگوشه او زمزمه کرد (این شرایط موقت است نه دائم)تحول غیر منتظره ای در او به وجود آمد وبرخواست وبه مسیرخود ادامه داد.

تراشه الکترونيک آبتین

چوایران نباشد تن من مباد/از این بوم بر زنده یک تن مباد

+ نوشته شده در جمعه بیست و هشتم مرداد ۱۴۰۱ ساعت 18:5 توسط OmidFazeliEngineer  |